به نام خداوند خوبیها

یه حرف دردناک

خواهش میکنم یکم تفکر

این نظر یکی از خواهرای گلم تو وب بود

دلم نیومد نذارشم تو مطالب

**********

عاقد دوباره گفت:وکیلم ؟پدر نبود
ای کاش در جهان ره و رسم سفر نبود
گفتند:رفته گل....نه،گلی گم...دلش شکست
یعنی که از اجازه ی بابا خبر نبود
هجده بهار منتظرش بود و برنگشت
آن فصل های سرد که بی دردسر نبود
ای کاش نامه یا خبری،عطر چفیه ای
رویای دخترانه او بیشتر نبود
عکس پدر،مقابل آیینه شمعدان
آن روز دور سفره جز چشم تر نبود
عاقد دوباره گفت:وکیلم؟دلش شکست
یعنی ب قاب عکس امیدی دگر نبود
او گفت:با اجازه بابا بله،بله..
مردی که غیر آیینه ای شعله ور نبود

نظرات شما عزیزان:

marry

ساعت12:54---12 تير 1393

واقعا زیباست...اندکی تامل...

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: